http://img.tebyan.net/big/1386/12/6513823718290228140118768942236729991198.jpg

ثانیه ها تب دار شده اند سنگینی رسالتی از جنس پیامبر مهربانی را و دقایق تاب تحمل ندارند گرانسنگی ره توشه ای زرکوب را در راستای به بعثت رسیدن پیامبر اعظم.

آری محمد به مرز 40 سالگی رسیده بود تبلور آن رنج مایه ها در جان پیامبر عشق سبب شده بود که اوقات بسیاری را در بیرون مکه به تفکر و دعا بگذراند تا شاید خداوند بشریت را از گرداب ابتلا برهاند.

آری آن شب، شب بیست و هفتم رجب بود و محمد غرق در اندیشه... که ناگهان صدایی گیرا و گرم درغار پیچید: «بخوان!»  محمد درهراسی وهم آلود به اطراف نگریست! و صدا دوباره گفت:‌ بخوان! و  این بار محمد با بیم و تردید گفت: «من خواندن نمی‌دانم» صدا پاسخ داد: «بخوان به نام پروردگارت که بیافرید، آدمی را از لخته خونی...

و او هر چه را که فرشته وحی خوانده بود، باز خواند.

هنگامی که از غار پایین می آمد زیر بار عظیم نبوت و خاتمیت، بر خود می لرزید از این رو وقتی به خانه رسید به خدیجه که از دیر آمدن او سخت دلواپس شده بود گفت: «مرا بپوشان، احساس خستگی و سرما می کنم

و چون خدیجه علت را جویا شد گفت: «آنچه امشب بر من گذشت بیش از طاقت من بود،‌ امشب من به پیامبری برگزیده شدم

 

http://www.radsms.com/wp-content/gallery/wallpaper-rooze-besate/Wallpaper-mabase-payambar%5BRadsms.com%5D04.jpg

خدیجه که از شادمانی سر از پا نمی شناخت در حالی که روپوشی پشمی و بلند بر قامت او می پوشانید، گفت: «من مدتها پیش در انتظار چنین روزی بودم می دانستم که تو با دیگران بسیار فرق داری، اینک به پیشگاه خدا شهادت می دهم که تو آخرین رسول خدایی و به تو ایمان می آورم......»

 

http://www.rasanews.ir/Images/News/Larg_Pic/28-3-1391/IMAGE634755584794687500.jpg

 آری مبعث فصلی سبز در آیین شیعی است که هر برگ آن شمیم حسینی و مهدوی دارد و ردای فاطمی.

بر جمال دلربای حضرت ختمی مرتبت و  سلامتی فرزند دلبندش صلوات.

"عید مبارک"